اشک

اشک

گاهی اوقات پیش میاد از چشم های ما به دلایلی اشکی جاری میشه . اما بعضی وقتها دلیل اشک یه دلیل خارجی نیست بلکه دلایل وجودی خود انسان ! به نظر من اشک یه وسیله ای برا سبک شدن خود شخصه . من یکی وقتی گریه میکنم انگار تمام غم و غصه هام پاک میشه و یه زندگیه جدید پیدا میکنم. گاهی وقتها اونقدر دلم میگیره که ناخودآگاه اشک از روی گونه هام جاری میشه وتا به خودم بیام که چرا گریم گرفت؟ اشکم تموم میشه و دوباره به حال اولم بر میگردم ! نمی دونم چرا ؟ شاید یه دفعه به یاد غم و غصه های غریب مدینه ، کوفه ، شام ، کربلا می افتم و به یاد مظلومیت اونها دلم میشکنه و اشکهایم جاری میشه یا نه ....

به یاد امام عصرمون می افتم و با خودم گفته های آقای دانشمند که درباره امام زمان بود را تکرار میکنم . ایشان از جانب مرحوم حلوی نقل میکرد : میفرمود بابا یه مرغ تو خونت باشه هی میزد تو دهنش، میگفت: ای وای بر من ! من چه خاکی به سرم بریزم ؟ از دست مردم و بی تفاوتی مردم که مجبورم این مثالو بزنم ! یه مرغ تو خونت باشه یه روز بیای ببینی نیست و احتمال بدی در باز بوده و رفته بیرون تا کجا دنبالش میگردی ؟ از همسایه ها می پرسی مرغ منو ندیدی ؟ میگردی کل محلو که یه مرغت رو پیدا کنی ! چند سالته ؟ 50 سالته ! 50 سال امام زمانتو نمی دونی کجاست ؟ کجا دنبالش گشتی ؟ کی رفتی بپرسی پسر فاطمه کجاست ؟

خدایی شما نذر هارو برو نگاه کن ! آمار نذر ها رو برو ببین ! چند تا سفره پهن میکنند برا فرج امام زمان ؟ چند تا سفره پهن میکنند برا اینکه مریضشونو شفا بدن ! خونه دار بشن ! ماشین دار بشن ! واقعا خودمون چند تا دعا برا فرج امام زمان میکنیم ؟ اینهاست که باعث میشه حل آدم بگیره و اشکهاش جاری بشه !

اللّهمَ عجِّل لِوََلیِکَ الفَرَج

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد