یا صاحب الزمان
چو به بارگاه جانان برسی صبا ! خدا را
به امام ما فراوان ، برسان سلام ما را
برسانش از غریبان تو پیام آشنایی
که کسی نمی شناسد چو غریب آشنا را
خبر از شکسته بالان به طبیب خستگان ده
که زخاک آستانش طلبم فقط شفا را
زده آه عاشقانت شرری در آسمان ها
ز فراق می شمارم همه شب ستاره ها را
چه شود اگر بگویی به غلام خانه زاری
ز کجا نشانه جوید ره خانه شما را
دل ما به درگه تو به امید ها نشسته
تو نه آن شهی که هرگز نکند نظر گدا را
به جز آن نگاه رویت به چه کار آیدم چشم؟
تو بگو که از که پرسم که نظر کنم کجا را
نه به ما رخی نمایی نه بگویی ام کجایی
چو کنم به دل نگیری،تو گناه ما نگارا؟
تو اگر ز قلب سنگم ، دل بس شکسته داری
بنگر کنون به اشکم که شکسته سنگ خارا
به خلاف رو سیاهی ، شده مبتلایت این دل
چه کنند روسیاهان دل تنگ مبتلا را
تو بیا که در دو عالم به خدا کسی نداند
که کجا و کی مروت که کجا و کی مدارا
سحرم به گوش آمد : که اگر چه بی نشان است
تو ولی بگرد با اشک شب جمعه کربلا را
سلام خیلی خوشحال شدم بابت درست کردن وبلاگ اما خیلی گشتم تا ادرس سایت وبلاگتون را پیدا کردم مطالبتون خوبه اما هدف دار بنویسید سعی کنید مطالب در یک موضوع پیش برند در ضمن زیاد از کسی تعریف کردن باعث خراب کردن ان طرف میشه با تشکر
در لحظه های رو به آینده ،آنچه می شود به تماشای زمانه برد انتظار سحر سبزی است که آرزویش در قفس سینه ها بال گشوده و جانها پر از غزل تمنای وصال کرده است.......
ای خاطره خوب زمین! اینجا کسی باور نمیکند ،سحر دورترین حادثه باشد و کسی با باور خاک به خواب نمیرود.
ای مسافر تنهایی! با یادت خانه ای ساخته ایم به رنگ بلوط با درگاهی از نجابت و پنجره هایی به سمت طلوع سپیده با درختانی پر از انجیر وحی ،روبروی این خانه بایست و شهابی بفرست تا واژه های تابنده اش رگهایمان را به تپش وادارد و اندوه دوریت را در هیاهوی پر از آبی نام و یادت شست وشو دهد.