ز لیلی من شنیدم یا علی گفت
به مجنون چون رسیدم یا علی گفت

مگر این وادی دارالجنون است
 که هر دیوانه دیدم یا علی گفت

نسیمی غنچه ای را باز میکرد
به گوش غنچه دیدم یا علی گفت

چمن با ریزش باران رحمت
دعایی کرد و او هم یا علی گفت

خمیر خاک آدم را سرشتند
چو برمیخواست آدم یا علی گفت

مسیحا گر دم از اعجاز میزد
ز بس بیچاره مریم یا علی گفت

به فذقش کی اثر می کرد شمشیر
 یقینم ابن ملجم یا علی گفت

مگر خیبر ز جایش کنده می شد

 یقین آنجا علی هم یا علی گفت 

 

متن از خواهرم خانم معینی 

نظرات 3 + ارسال نظر
سرامیکی دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:47 ب.ظ

زیبا بود

معینی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:09 ب.ظ

باور کنید من یادم نمیاد همچین شعری را برای شما گفته باشم

سلام
اه شما مگه اینو برا من میل نکردین ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! با ۲ تا عکس .

معینی جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:17 ب.ظ

یادم امد این شعر را یکی از بچه های سرامیک برای من میل زده بود که منم برای شما فروارد کردم با این حال شاعر شعر که من نیستم

سلام
خب منم منظورم این بود که اینو شما فرستادین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد